سبک زندگی لوکس ما را وارد یک زندگی پرخشم کرده. هر چیزی که پاسخگوی هوسهای ما نباشد ما را خشمگین میکند - سنکا
فرض کنید در چنین شرایطی هستید:
هوا خیلی گرمه و عرق کردید.
چند ساعت پیادهروی با یه کیف سنگین باعث شده حسابی خسته بشید و لباسهاتون به بدنتون چسبیده.
آخرین باقیمانده آبتون رو چند ساعت پیش خوردهاید و گلوتون به شدت خشک شده.
شدت گرما و خستگی قدرت هرکاری رو ازتون گرفته و چند کیلومتر تا آبادی بعدی هنوز فاصله دارید.
از طرف دیگه شما در کشور خارجی هستید و زبان مردم اونجا را هم متوجه نمیشید.
اینجا جایی است که شما متوجه محدودیتهای جسمی و ذهنی خودتون میشید و سفر براتون تبدیل به یک معلم میشه.
مسافرت به شما امکان میدهد که برای مدتی از دوستانی که همیشه در کنارشون بودید دور باشید. این جدایی به شما کمک میکنه عمق دوستی را بفهمید. وقتی از سفر برگشتید دوست دارید که باز هم ارتباطتان را با دوستانتون ادامه بدید یا در زمان دور بودن فهمیدید که رابطتون با اونها واقعا توخالی بوده. سفر رفتن بدون یا همراه با دوستاتون شبیه یه قماره. در حین و بعد از سفر شاید رابطتون قویتر از قبل بشه و شاید هم متوجه بشید این دوستی دلیل درستی نبوده و فقط موقعیت فیزیکی (دانشگاه، شرکت و...) باعث این دوستی شده بودند و شما هیچ ربطی به هم ندارید.
توی ایرن دستههای مختلفی داریم. بلوچ، کرد، عربِ خوزستان، ترک و حتی فارس. در شرایط عادی شما هیچ وقت شانس اینکه از نزدیک با این آدمها ارتباط برقرار کنید و از سبک زندگیشون با خبر بشید ندارید. اما سفر میتونه کاری کنه که شما از منطقهای که در اون جزو اکثریت بودید خارج بشید و مدتی به عنوان اقلیت و شاید تنها آدم یک قوم دیگه در بین سایر افراد زندگی کنید.
حالا فرض کنید مقیاس از ایران بزرگتر بشه و شما تنها سفید پوست در بین مردم یه منطقه در آفریقا باشید.
تو زندگی چه درسی بهتر از این وجود داره؟
کیه که خوندن کتاب یا صفحات ویکیپدیا در مورد تخت جمشید یا پاسارگاد رو بتونه با گشتن حضوری توی اونجا مقایسه کنه؟ توی سفر تاریخ متحرک میشه.
همه ما زمانهایی نیاز داریم که تنها باشیم تا بتونیم در مورد مسایل شخصی و غیرشخصی فکر کنیم. بخشهایی از زندگیمون را حذف کنیم و نهایتا بتونیم خودمون را ریکاوری کنیم. سفر تنها جاییه که این قدرت را به ما میده.
این دوری اجباری فرصت مناسبی است تا ببینیم چقدر به این وسایل اعتیاد پیدا کردهایم و تا دیرتر نشده فکری به حال خودمون بکنیم.
سفر اثبات این استدلال است که آدم هیچجایی گیر نمیکند. شما مجبور نیستید برای همیشه در یک خانه، شرکت، و یا در یک رابطه بمانید. هرچقدر شما بیشتر سفر کنید بیشتر مطمئن میشوید که همیشه برای ایجاد تغیر در زندگیتان آزاد هستید.
قدرت تخیل شما به کار میفتد و در مورد سناریوهای مختلف به شما هشدار میدهد و برای آن برنامه ریزی میکند. شما قادر به فکر کردن به مراحل مختلف میشوید و به سرعت در حال حرکت بین سناریوهای متفاوت میشوید که «اگر این اتفاق افتاد من هم فلان کار را انجام میدم» . سفر به شما یاد میدهد که مثل آدمهای بزرگ رویاپردازی را یاد بگیرید.
اگر فرض کنیم که شما در خارج از محدوده راحتی خود سفر میکنید، سفر شما را در شرایطی قرار میدهد که قبلا آن را تجربه نکردهاید و شما فقط اگر شجاع باشید میتونید ببینید در آن شرایط چه عکس العملی خواهید داشت.
شما وقتی از محدوده راحتی خود خارج میشوید تازه با شخصیت واقعی خودتون رو به رو خواهید شد.
خیلیها دوست دارند قبل از شروع رابطه یا همکاری از این خصوصیات طرف مقابل باخبر شوند